بیگمان فایده بررسیهایی از این دست، نقب زدن به کاستیهای رفتار اجتماعی پیرامون سنت، شناخت هر چه بیشتر قابلیتهای فرومانده و نشکفته آن و پیدایش نگاه دغدغه انگیز به عوامل و مزایایی است که در طول تاریخ، بسط اندیشههای سنت را در خود داشتند ولی بارور نشدند.
در یک نگاه تحلیلی، عناصر موثر در بقای سنت را به مجموعههایی چند میتوان تقسیم کرد که این نوشتار به مهمترین آنها اشاره دارد.
عناصری که در پرتو قرآن سامان یافته است.
مقومات اصلی شکل گیری و ماندگاری سنت را باید در آیات قرآن سراغ گرفت؛ هویت و اعتبار سنت در جایگاه منبع دوم تشریع، ناشی از قرآن است. سنت در پرتو هویت برگرفته از قرآن توانست در متن اندیشه اسلام کارکردی اساسی و بینظیر از خود بروز دهد و حوزه اندیشه و فرهنگ را در جامعه اسلامی معنا و حیات بخشد.
آیات ناظر به سنت را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
1- آیاتی که مسلمانان را ملزم به اطاعت از سنت میکند:
مانند دو آیه زیر:
" و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا..."(1)
"اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول ..."(2)
امام علی علیه السلام در تفسیر این آیه میفرماید: رده الی الرسول ان ناخذ بسنته(3) ؛منظور از برگشت دادن موارد نزاع به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله این است که به سنت او تمسک بجوییم .
پیامبر با درکی کامل از ماهیت اندیشه سنت و تلاشهای ستیزه جویانهای که در انتظار خود داشت، سنت را از مولفههای انفعالی به شدت پیراست. باید دانست که همیشه رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در چارچوبهای زمانی تفسیر کامل خود را نمییابد؛ بسیاری از موضع گیریهای نبوی نقشی پیشگیرانه و تلاشی به منظور علاج واقع قبل از وقوع بوده است. بنابراین بخشی از تلاشهای پیامبر صلی الله علیه و آله با این هدف انجام میگرفته که زمام ابتکار عمل هیچگاه از دستان سنت جدا نگردد. |
2- آیاتی که سنت را شارح و مبین قرآن معرفی می کند:
مانند دو آیه زیر:
- "و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم."(4)
- "و ما انزلنا علیک الکتاب الا لتبین لهم الذی اختلفوا فیه."(5)
3- آنچه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را اسوه معرفی میکند:
مانند این آیه:
- "لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه."(6)
میتوان از قید"حسنه" در آیه استفاده کرد که پیامبرصلی الله علیه و آله اسوهای تام و تمام و بینیاز کننده است؛ به همین جهت امام علیعلیه السلام میفرماید:
"و لقد کان فی رسول الله صلی الله علیه و آله کاف لک فی الاسوه."(7)
در تحلیل کلی میتوان گفت: سه عنصر اساسی را قرآن در ارتباط با سنت گوشزد میفرماید:
الف. نباید با حاکم ساختن رای، سنت را مرجعی تشریفاتی قرار داد! این نکته از دسته اول (آیاتی که مردم را به اطاعت بیقید و شرط از پیامبر فرا میخوانند) استفاده میشود.
ب. سنت، رابطه ای پیوسته و وابسته به قرآن دارد. این نکته را میتوان از دسته دوم (آیاتی که بر شارحیت سنت برای کتاب تاکید میورزند) استفاده میشود.
ج. سنت، حوزههای مختلف را پوشش میدهد و به خاطر برخورداری از قابلیتها و ظرفیتهای لازم پاسخگو است. این نکته را میتوان از دسته سوم (کافی بودن سنت در تامین نیاز به اسوه) به دست آورد.
بنیان بقای سنت بر گستره عناصر سه گانه مذکور نهاده شده است که همگی از قرآن برون تراویده اند. همه عوامل دیگری را که در تحلیل شکل گیری و ماندگاری سنت بعدا اضافه خواهیم کرد به این سه عنصر بازگشت دارد.
عناصری که در پرتو توجه و برنامه ریزی آگاهانه پیامبرصلی الله علیه و آله سامان یافته است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عنوان آخرین پیامبر، در قبال آیندگان رسالتی بزرگ بر دوش داشت. او برای بنیان گذاری سنت خود دو نقش را میبایست ایفا کند؛ از یک طرف سنت خویش را به گونهای غنی و پرظرفیت ارایه دهد که بتواند پاسخگوی دو سطح متفاوت تاریخ و زمان پیدایش اسلام باشد و از طرف دیگر، عوامل پیش زمینهها و قابلیتهای لازم برای ماندگاری و بالندگی سنت را در تاریخ تامین و تضمین نماید. آنچه در پی میآید بخشی از این عوامل و پیش زمینهها و قابلیتها است:
1 ـ بهره گیری از واژه های جامع
در شرایطی که مردم با آموزههای سنت چندان آشنا نبودند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ارایه سنت از جملاتی عمدتا کوتاه و سمبلیک بهره جست؛ جملاتی که در عین کوتاه بودن، حجم فشردهای از مفاهیم را با خود همراه داشتند و به رغم پربار بودن، شتابان راه به حافظه میبردند و به خاطر سپرده میشدند.
پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله خود در سخنی که امامیه و اهل سنت از وی روایت کردهاند، به این موضوع اشاره کرده و فرموده است: "اوتیت جوامع الکلم."
قرار گرفتن سنت در قالب جوامع الکلم، به مسلمانان امکان میداد تا با سرعت بیشتر وظیفه دریافت سنت را به انجام رسانند و با سهولت بیشتر مسئولیت بسیار مهم پاسداری و ماندگارسازی آن را عملی سازند. بهویژه آن که فرصتی را که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای ارایه تمام اجزای دین همچون اخلاق، فقه، معارف و... در اختیار داشت، زیاد نبود و این به نوبه خود سبب میشد تا شیوه ای بهتر را برای بهره گیری از فرصتها جهت ارایه سنت در پیش گیرد.
او برای بنیان گذاری سنت خود دو نقش را میبایست ایفا کند؛ از یک طرف سنت خویش را به گونهای غنی و پرظرفیت ارایه دهد که بتواند پاسخگوی دو سطح متفاوت تاریخ و زمان پیدایش اسلام باشد و از طرف دیگر، عوامل پیش زمینهها و قابلیتهای لازم برای ماندگاری و بالندگی سنت را در تاریخ تامین و تضمین نماید. |
پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله علاوه بر ارایه قرآن، وظیفه سنگین تاسیس و ایجاد سنت را نیز بر دوش داشت؛ سنتی که قرار بود چند گام عقبتر از قرآن، همیشه در اندیشه اسلامی باقی بماند. در شرایط صدر اسلام برای پاگیری و تاسیس این نهاد فکری، ارایه بخشهایی که در لایههای ظاهر قرآن مشاهده نمیشدند ولی نقشی فقهی داشتند، از اهمیت برخوردار بود. پیامبر با ارایه این بخشها ـ که مسلمانان به شدت به آن نیازمند بودند ـ سنت را به عنوان یک منبع تشریع در میان تازه مسلمانان جا انداخت و به نهادینه کردن آن کمک کرد. این مطلب را هنگامی میتوان بهتر درک کرد که با گذر از نگرشهای امروزی نگاهی نیز به شرایط صدر اسلام بیاندازیم، توصیفهایی که از پیامبر در دوران شکل گیری اسلام به جای مانده است، نوعی آمیختگی و این همانی را میان اهمیت شخصیت فقهی و آموزگار پیامبر با اهمیت قرآن نشان میدهد. در واقع اعراب تازه با اسلام خو گرفته تحت تاثیر جلوههای ربانی و اعجازآمیز قرآن اولین مزیتی که از پیامبر به یاد میآوردند قرآن بود. این اگر چه نشانگر توان و نیروی بالای کتاب خداوند در جذب کفار به سمت اسلام میباشد ولی به خودی خود و در دراز مدت نمیتوانست دیگر نقش پر اهمیت پیامبر را که آن نیز بعد از قرآن دارای اهمیتی فوق العاده است، بر مردم نمایان سازد. این نقش همان سنت ساز بودن و منشا سنت بودن پیامبر میباشد. سنت در عین حال که در نهایت ارایه تفسیرهایی از قرآن است ولی میراث سنت بر جای مانده نشان میدهد که این نهاد فکری، اسلامی همچون یک مترجم ساده عمل نمیکند و به صورت مستقل و بدون قرار گرفتن در حاشیه قرآن به ارائه اندیشههایی دست میزند که گاه راهیابی به ارتباط آنها با قرآن به این سادگیها میسر نمیشود. بنابراین پیامبر نیاز داشت تا نقش سنت ساز و سنت گذار خود را نیز در میان اعراب تازه مسلمان باز گوید؛ برای راهیابی به این هدف مهم آنچه اهمیت داشت گسستن رشته های این ذهنیت پیله وار از دور شخصیت پیامبر بود که وی را در چارچوبی وابسته و غیر مستقل از قرآن میدید. پیامبر برای شکل دادن به شرایطی که پذیرای نقش سنت ساز او باشد باید میکوشید تا در مردم احساس نیاز به خود و سخنانش ایجاد کند و از این رهگذر هویتی را به نام سنت پدید آورد؛ این میتوانست به مردم آن دوران توجه دهد که علاوه بر "قرآن" میراث دیگری نیز به نام"سنت" از پیامبر بر جای خواهد ماند. اگر امروزه با میراثی استوار و غیر قابل تردید به نام سنت روبه رو هستیم نمیتوانیم به لحاظ استواری فعلی آن شرایط شکل گیریاش را نادیده بگیریم؛ استواری سنت به جای مانده در دستهای ما، محصول تلاشی است که پیامبر به این منظور سامان داد. قرآن نیز در توضیحی آشکار، به سنت و نقش پر اهمیت آن اشاره میکند و با قرار دادن اطاعت از رسول در کنار و همدوش با اطاعت از خداوند، نقش غیر قابل انکار سنت را به مسلمانان یادآور میگردد.
اگر انفعال، دامنگیر یک حرکت اجتماعی شود سرنوشتی بهتر از انزوا یا"تغییر هویت" نخواهد یافت و نیز اگر یک حرکت فکری برای خود وظیفهای بزرگ را با مختصاتی اجتماعی و سیاسی تعریف کرده باشد حتما فراروی خود حرکتهای بازدارنده و ستیزه جوی فراوانی خواهد داشت. پیامبر با درکی کامل از ماهیت اندیشه سنت و تلاشهای ستیزه جویانهای که در انتظار خود داشت، سنت را از مولفههای انفعالی به شدت پیراست. باید دانست که همیشه رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در چارچوبهای زمانی تفسیر کامل خود را نمییابد؛ بسیاری از موضع گیریهای نبوی نقشی پیشگیرانه و تلاشی به منظور علاج واقع قبل از وقوع بوده است. بنابراین بخشی از تلاشهای پیامبر صلی الله علیه و آله با این هدف انجام میگرفت که زمام ابتکار عمل هیچگاه از دستان سنت جدا نگردد.
پیامبر برای تحقق این هدف و بخشیدن ابتکار عمل به سنت، کوششی چند جانبه را پی ریخت.
کوششهای اساسی پیامبر در محورهای زیر جای می گیرد:
الف. ایجاد تقابل میان سنت و بدعت
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در دفاع پیشگیرانه خود از سنت و با توجه به چالشها و خطرات فراروی مکتب، کوشید تا شعور سنتشناسی را در اندیشه، و احساس سنتخواهی را در دل مسلمانان بدمد و از این رهگذر ضریب مصونیت سنت را قبل از رویارویی با حرکت غول آسای بدعت گذاران، بالا ببرد. موضع گیریها و تلاشهای پیامبر در ایجاد این تقابل، پیوندی ناگسستنی میان سنتجویی و اندیشه مسلمانان برقرار کرد که به انگیزش و پیدایش حساسیت اجتماعی در مقابل بدعت گذاریها در گذر زمان منتهی شد.
بررسی این واقعیت را با مطالعه پاره ای از روایات نبوی پی می گیریم:
- "اذا رایتم اهل الریب و البدع من بعدی فاظهروا البرائة منهم(8)؛ آنگاه که بعد از من اهل ریب و بدعت را دیدید از آنها برائت جویید."
- "کل بدعه ضلاله(9)؛هر بدعت، گمراهی است."
- "من تبسم فی وجه المبتدع فقد اعان علی هدم دینه(10)؛ هر کسبه چهره بدعت گذار تبسم کند، به نابود شدن دین خود کمک کرده است."
- " ... فاما الی سنه و اما الی بدعه(11)؛ ... یا به سوی سنت یا به سوی بدعت!"
- ابی الله لصاحب البدعه بالتوبه(12)؛خداوند از قبول توبه بدعت گذار ابا دارد."
ب. هشدار نسبت به دروغ بستن بر پیامبر صلی الله علیه و آله
رواج دروغ پردازی در نسبت دادن حدیث به پیامبر، خطری اساسی در جامعه برای"سنت نبوی" محسوب میشد و پیامبر از نقش مخرب این دروغ پردازی بر پیکره سنت کاملا آگاه بود. تلاش برای آگاه نمودن جامعه از این خطر، یکی از شگردهای پیامبر برای حفظ و ماندگار سازی سنت بود.
در روایتی ـ که هر دو گروه امامیه و اهل سنت از پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله نقل کرده اند ـ آمده است:
"من کذب علی متعم دا فلیتبوا مقعده من النار."(13)
در بسیاری از فرازهای سنت به روایاتی برمیخوریم که حاوی مضمونی مشترک هستند؛ در این مرحله سادهترین روش این است که تعدد این روایات را ناشی از نقلهای مختلفی که چند راوی از یک سخن پیامبر صلی الله علیه و آله داشتهاند، ارزیابی نماییم. ولی باید دانست که همه موارد تعدد روایت را نمیتوان از این سنخ به شمار آورد؛ گاه پیامبر یک سخن را در چند جا به دلیل اهمیت آن ارایه و تکرار کرده است؛ فلسفه این تکرار، ماندگار سازی سنت و مورد تغافل و نسیان قرار نگرفتن آن در مسیر پر پیچ و خمی فراروی بوده است.
برای توضیح این اصل، ابتدا باید از دو نکته اساسی غافل نماند:
الف) گاه مضمونی که تکرار می شده، خود متضمن ترغیب به حفظ سنت بوده که در این صورت، هم مضمون حدیث و هم تکرار آن، هدف واحدی را پی می گرفتهاند و آن ماندگارسازی است. مانند حدیث:
"من حفظ علی امتی اربعین حدیثا من السنة کنت له شافعا ـ او شفیعا ـ یوم القیامه."(14)
در پارهای از روایات، نتیجه حفظ کردن حدیث را شفاعت در روز قیامت(15)، و در پارهای دیگر، عالم یا فقیه محشور شدن(16) و در روایت دیگر، رفتن به بهشت(17) و... معرفی شده است. که این خود میتواند نشانهای بر عنایت پیامبر صلی الله علیه و آله به تکرار حدیث به شمار آید.
ب) تکرار مضامین سنت گاهی از حیطه"بیان و گفتار نبوی" فراتر میرفت و به تکرار"فعل یا رفتار نبوی" میانجامید. در واقع پیامبر در موارد زیادی با تاکید عملی بر یک فعل"به تکرار یک مضمون در سنت" میپرداخت. مانند آن که پیامبر، شش یا نه ماه بر در خانه علی علیه السلام میآمد و همراه با سلام کردن به اهل خانه، آیه تطهیر را تلاوت مینمود.
5 ـ به ودیعت نهادن بخشهای عظیمی از سنت نزد اهلبیت علیهم السلام
آنچه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به جامعه زمان خود ارایه داد، تمام سنت و سنت تمام عرصهها نبود. پیامبر صلی الله علیه و آله بیش و پیش از هر چیز کوشید تا احکام و مسائل فوری و ضروری جامعه آن روز راعرضه کند و اندیشه نوین اسلامی را جایگزین خصلتهای جاهلی نماید، خصلتهایی که بعضا جنبهای اجتماعی و در عین حال جلوههایی از انحطاط را داشتند. از این رو سنتی را که پیامبر صلی الله علیه و آله خود مستقیما به جامعه ارایه نمود، اگر چه حجم گستردهای را پوشش میداد اما به یقین همه سنت نبوی نبود بلکه حضرت بخشهای مهمی از سنت خود را به امام علیعلیه السلام سپرد تا وی و فرزندانش در گذر دهههای بعد به تناسب ظرفیتها و قابلیتها به جامعه منتقل کنند. روایاتی که در زمینه گشوده شدن ابواب دانش توسط پیامبر صلی الله علیه و آله بر امام علی علیه السلام وارد شدهاند به این حقیقت اشاره دارند. از آن جمله، این روایت که از امام علی علیه السلام وارد شده است: "علمنی رسول الله صلی الله علیه و آله الف باب من العلم یفتح لی من کل باب الف باب."(18)
عناصری که در پرتو توجه و برنامه ریزی اهل بیت علیهم السلام سامان پذیرفت.
غور در تاریخ اندیشههای اهلبیت علیهم السلام بیانگر تلاشی پایدار، مداوم و سرسختانه به منظور حفظ سنت پیامبر صلی الله علیه و آله، تقویت سنت گرایی و تحقق هر چه بیشتر آن در جامعه است. اهل بیت علیهم السلام در شرایط فقدان جسمانی پیامبر صلی الله علیه و آله روح سیال اندیشه نبوی را به صورتی مداوم و در برهههای گوناگون به جامعه میدمیدند. روایات و تاریخ بر جای مانده از این دوران، گویای نقش همه جانبه امامان علیهمالسلام در قبال سنت است.
گفتنی است: هنگامی که از اهل بیت علیهم السلام و نقش آنها در احیای سنت سخن به میان میآوریم، دوران فراخی را که از زمان امام علی علیه السلام آغازمی شودو تا نیمههای قرن سوم امتداد مییابد، در نظر داریم. اگر چه در تحلیل نقش اهلبیت علیهم السلام میتوان این دوران نسبتا طولانی را به مراحل مختلفی تقسیم کرد و نقش پیش گفته را به اقتضای این تقسیم بندی سامان داد؛ ولی با توجه به نقاط مشترک فراوانی که این مراحل زمانی را فراگرفته است، بررسی نقش اهل بیت علیهم السلام را به صورت کلی ارایه میدهیم.
نقش اهل بیت علیهم السلام را در جهت احیای سنت میتوان در دو فراز کلی پی گرفت:
الف) تلاش بنیادی به منظور احیای سنت گرایی
اهلبیت علیهم السلام در بخشی از تلاشهای خود کوشیدند تا به تحکیم موقعیت خویش به عنوان وارثان و در اختیار دارندگان ناگفتههای سنت نبوی دست بزنند. این کوشش از آن نظر اهمیت داشت که ایجاد و تحکیم این جایگاه به آنها امکان میداد تا به احیای سنت بهتر و موثرتر بپردازند و سنت گرایی را در اندیشه رو به رشد مسلمانان نهادینه کنند بهویژه آن که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و در زمان اهلبیت علیهم السلام نشر سنت نبوی با چالشهای گوناگونی رو به رو شده بود چالشهایی که از یک مشکل اساسی نشات میگرفت و آن، تعارض بسیاری از اندیشههای سنت با حکومتها و نظامهای سیاسی حاکم بود. مقاومت حاکمان وقت با سنت گرایی، تلاش در جهت احیای سنت را در مسیری ناهموار و ناامن قرار داده بود.
در این زمینه دو تلاش عمده را میتوان در تاریخ اهل بیت علیهم السلام ردیابی کرد:
تاکید فراوان بر انتساب خود به پیامبر صلی الله علیه و آلهتاریخ از سرمایه گذاری پردامنه ای خبر میدهد که اهلبیت علیهم السلام با هدف برجسته کردن انتساب خود به پیامبر، به انجام رساندند. این تلاشها بهویژه در قرن دوم، شدت و شتاب بیشتری به خود گرفت. محور این تلاشها افزون بر اثبات جایگاه اهل بیتی به صورت عام، اثبات فرزندی خویش نسبت به پیامبر بود. برای اثبات این فرزندی، گاه به آیات قرآنی نیز تمسک میجستند.(19)
در پی این تلاشها مردم و بهویژه اصحاب اهل بیت ـ که شمارشان عظیم بود ـ هر یک از امامان را با عنوان"یابن رسول الله" خطاب میکردند که در بسیاری از گفت و گوهایی که با امامان داشتهاند ـ و در روایات منعکس شده ـ این حقیقت، انعکاس یافته است.
بلکه بنا به گواهی تاریخ، این انتساب پذیرش عمومی یافت چه آن که بیشتر مسلمانان حتی روسای مذاهب از اهل سنت نیز به این انتساب توجه نشان میدادند. یکی از شواهد قابل ذکر در این زمینه را استاد ابو زهره در کتاب خود که ـ پیرامون زندگی امام صادق علیه السلام نگاشته ـ آورده است و میگوید: ابوحنیفه در یک جلسه به امام باقرعلیهالسلام گفت:"مکانک کما یحق لک حتی اجلس کما یحق لی، فان لک حرمه کحرمه جدک صلی الله علیه و آله فی حیاته علی اصحابه"(20)؛ بنشین در مکانی که سزاوار توست تا من هم در جایی که سزاوارم هست، بنشینم . چه آن که برای تو حرمتی است همانند حرمت جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان حیات خود میان اصحابش.
شاهد دیگر این که سفیان ـ یکی از عالمان اهل سنت ـ از امام صادق علیه السلام میخواهد که برای او خطبه رسول الله صلی الله علیه و آله را در مسجد خیف حدیث کند، امام فرمود:"دعنی حتی اذهب فی حاجتی فانی قد رکبت فاذا جئت حدثتک"(21)؛ من سوار شده ام، بگذار بروم در پی کارم، هر گاه برگشتم تو را حدیث خواهم گفت." او گفت: تو را سوگند به قرابتی که با رسول خدا داری که حدیث این خطبه را به من ارایه ده. پس حضرت فرود آمد و به او حدیث خطبه پیامبر را ارایه کرد ... .
همان طور که پیداست شواهدی از این دست، ضمن آن که از اقرار به انتساب به پیامبر حکایت میکند، نشان میدهد که در دید مردم آن دوران، میان دو مقوله قرابت با رسول خدا و بازگو کردن احادیث پیامبر رابطه برقرار بوده است.
در سوی دیگر این تلاشها، مقاومت در برابر سلاطین اموی و عباسی و یا دست نشاندگان آنها بود که میکوشیدند تا انتساب فرزندی اهلبیت به پیامبر را انکار کنند.(22)
تاکید بر وارث بودن خود نسبت به علم و سنت نبوی صلی الله علیه و آله .در این زمینه گاه به سلسله ذهبیه سندی خود که به پیامبر و خدا ختم میشد، تکیه میکردند و به طرح آن میپرداختند.
در حدیثی میخوانیم که امام صادق علیه السلام فرمود :
حدیثی حدیث ابی، و حدیث ابی حدیث جدی و حدیث جدی حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن و حدیث الحسن حدیث امیرالمومنین و حدیث امیرالمومنین حدیث رسول الله و حدیث رسول الله قول الله عزوجل.(23)
و در حدیث دیگری از امام رضا علیه السلام می خوانیم:
"ان اهل البیت یتوارث اصاغرنا عن اکابرنا القذه بالقذه."(24)
ب) صیانت از سنت، و ارایه و ترویج آن
در صحنه نشر و صیانت از حدیث، رفتار امامان را میتوان در چند محور مشاهده کرد:
1ـ صیانت از روح و مضامین سنت
بی هیچ شبهه و تردید، تحریف مضامین سنت و نیز از بین رفتن جهت گیریهایی که سنت برای خود انتخاب کرده است، به مراتب وضعیتی وخیمتر از گم شدن یا از بین رفتن الفاظ و واژههای روایات دارد؛ چرا که در مورد دوم، این احتمال وجود دارد که مضامین سنت ـ هر چند جدای از واژگان خود و بیشتر به صورت رفتارها و سیرههایی میان متشرعان ـ در جامعه به حیات خویش ادامه دهند ولی در حالت اول روایات خود به ابزارهایی بر ضد خویش بدل میشوند و بی آن که زنگ خطری را به صدا درآورند، بنیانهای سنت را میخشکانند.
"ان فینا اهلبیت فی کل خلف عدو لاینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تاویل الجاهلین."(25)
2 ـ نشر سنت
نشر و طرح ناگفتههای احادیث نبوی بخشی از تلاش گسترده امامان بود. در این میان امام صادق علیه السلام فرصتی فراخ تر از سایر امامان یافت. شمار محدثان از آن حضرت به هزاران نفر میرسید. در دوران حضرت، عبارت"قال رسول الله" به عبارتی مانوس و آهنگی آشنا برای شاگردان مدرسه اهلبیت در آمده بود و در هر محفل علمی قال رسول الله را به نقل از امام جعفر صادق علیه السلام بر سر زبان تکرار میکردند. جامعه آن روز با چشمههای جدیدی از احادیث نبوی آشنا میشد و برای اولین بار روایتهایی که از گذر امامان پیشین اهلبیت به امام باقر و امام صادق علیهماالسلام رسیده بود، دریافت میکرد. ارایه بخشهای ناگفته نبوی ـ که تا آن روز نزد اهلبیت ذخیره شده بود ـ تحولی چشمگیر و شیرین بود که بازتاب و شعاع آن، ـ بنا بر شواهد تاریخی ـ حتی جامعه اهل سنت را نیز فرا گرفت. اگر تعصب، محدثانی را که در قرن سوم به بعد به جمع و تدوین روایات همت گماشتند، به حال خود میگذاشت این دسته از روایات نبوی در کتابهای اهل سنت نیز انعکاس مییافت.
3 ـ ایستادگی در برابر جریان کاستن از سنت
اندیشه فقهی اهل سنت در قرن دوم به دو مکتب حدیث گرای حجاز و مکتب رایگرای عراق تقسیم میشد.بخشی از رای گرایان را ابوحنیفه و پیروان فکری او تشکیل میدادند. آنها کاربردی گسترده برای قیاس قایل بودند به نحوی که گاه با گردن نهادن بر لوازم این کاربرد گسترده، به نفی احادیث نبوی میپرداختند. اوزاعی یکی از عالمان زیر مجموعه مکتب رای است، وی در نقد ابوحنیفه میگوید: ما بر او خورده نمیگیریم که چرا به رای عمل میکند بلکه بر او خورده میگیریم که چرا به خاطر رای"احادیث" را کنار میگذارد!
نکته این جاست که امام باقر و امام صادق علیهماالسلام با آن که در حجاز بودند و قاعدتا قبل از هر چیز باید نقاط تقابل و افتراق مکتب خود را با مکتب حجاز ارایه و برجسته کنند، کوشیدند تا مرزهای تقابل مکتب خود را با رایگرایانی که در عراق فعال بودند پررنگ نمایند با آن که اولا: ابعاد و مراتب شاگردی رایگرایان نزد اهل بیت علیهم السلام بیشتر بود و به این شاگردی نیز اشاره میکردند و ثانیا: آنها مدعی بودند که مکتب فقهی آنان در نهایت از طریق ابن مسعود به امام علی علیه السلام میرسد. علت آن بود که مکتب رای ـ بهویژه شاخه ابوحنیفه ـ با تکیه بر رای آشکارا پارهای از روایات را کنار مینهاد و کاستن از سنت را به صورت نهادینه شده پیش میبرد.
4 ـ ایستادگی در برابر افزودن بر سنت و بدعت گذاری
روایات زیر شاهدی بر ایستادگی امامان علیهم السلام در برابر بدعت گذاری است:
شخصی از امام علیعلیه السلام پیرامون سنت و بدعت سوال کرد، امام علیه السلام فرمود:"اما السنه فسنه رسول الله صلی الله علیه و آله و اما البدعه فما خالفها"(26)؛سنت عبارت از سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله میباشد و بدعت عبارت از آنچه که با سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله به مخالفت برخیزد.
و نیز فرمود:
"ما احدثت بدعه الا ترک بها سنه (27)؛ بدعتی پدید نیامد مگر آن که توسط آن سنتی ترک شد."
ـ امام باقرعلیه السلام فرمود:
"ادنی الشرک ان یبتدع الرجل رایا فیحب علیه و یبغض (28)؛ کمترین درجه شرک این است که شخص رایی را بدعت گذارد."
1. حشر / 7.
2. نساء / 59.
3. نهج البلاغه، خطبه 125.
4. نحل / 44.
5. نحل / 64.
6. احزاب / 21.
7. نهج البلاغه، خطبه 160.
8. وسائل الشیعه، ج 6، ص 508.
9. همان، ص 511 و صحیح مسلم، کتاب جمعه، ص 43.
10. سفینه البحار،ج 1، ص 63.
11. مسند احمد، ج 2، ص 158.
12. بحار، ج 72، ص 219.
13. نهج البلاغه خ 210/ اصول کافی، ص 621/ صحیح بخاری، ج 1، ص 38/ مسند احمد، ج 1، ص 78ـ130.
14. وسائل الشیعه، ج 27، ص 94/ کنز العمال، ج 10، ص 224 ح: 29184.
15. وسائل الشیعه، ج 27، ص 94/ کنز العمال، ج 10، ص 224.
16. عوالی اللالی،ج 1، ص 95.
17. کنز العمال، ج 10.
18. بحار الانوار، ج 4، ص 127ـ 200.
19. وسائل الشیعه،ج 20، ص 416/ بحارالانوار،ج 12، ص 74.
20. الامام الصادق، ابی زهره، ص 23.
21. الاصول من الکافی، ج1، ص 403.
22. مواقف الشیعه،احمدی میانجی،ص 155.
23. اصول من الکافی، ج 1.
24. المصدر، ص 320.
25. رساله الوشنوی فی حدیث ثقلین التی اصدرتها دارالتقریب بین المذاهب بمصر.
26. تحف العقول، ص 211.
27. نهج البلاغه، خ 145.
28. ثواب الاعمال و عقابها، ج 3، ص 587.
کوثر، شماره ( 49 ).